واکسن دوماهگی قندعسل
سلام پسر مظلوم و صبورم بالاخره واکسن دوماهگیتو زدی مراسم شیر خوارگاه امسال محرم مصادف با دوماهگیت شد و مجبور شدیم واکسنتو بزاریم واسه دوروز بعد از مراسم یکشنبه روز 18مهرماه صبح زود ساعت 7 با مامانی بلند شدیم و رفتیم سمت خانه بهداشت میخواستیم وقتی واکسن میزنیم بابایی هم همرامون باشه ولی نشد دیگه... جیگر طلامو بغل کردیم و رفتیم مامانی که دلش رو نداشت مجبور شدم خودم رفتم تو اتاق و ... وقتی واکسن رو زدن صدای گریه پسری رفت بالا .... جیگرم کنده شد ... اشکای منم سرازیر شد محمدطاهای من اون روز خیلی بیحال بود و تا 7 شب ناله میکرد ما هم همش تب سنج توی دستمون بود و...
نویسنده :
مامان وبابا
15:19